کفش های میخ دوخته شده را به یخ بست و تا جایی که می توانست کشید.
بعد از یخ زدگی روز قبل، در طول شب واقعاً سرد شده بود.
جمعیت در هر دو طرف جاده مانند یک میدان یخی دراز کشیده بودند. آنها سورتمه را از جاده خسته کننده و ناهموار چوب برداشتند. و حالا از برف مایل به آبی بلند شد. در زمینها و دشتهای چمنزار، جایی که گرفتن فال نیت کن برف هنوز در آن قرار داشت و پوشیده بود، و همچنین روی صخرههای یخی، نهرها و مردابهای کوچک.
آنته به ستارگان توجه کرد، مطمئن شد که جبار را در جنوب دارد و ستاره صبح را که بزرگ و شفاف میدرخشد، درست در مقابل اوست. آنها همیشه تقریباً منحنی های گسترده جن را دنبال می کردند. در دو طرف آن، در مقابل جنگل و کوهستان، محلههای دره گسترده شدهاند که توسط بخشهای طولانی جنگل و دریاچههای بزرگ از هم جدا شدهاند.
رودخانه از غرب به شرق و به سمت دریا می رفت گرفتن فال با نیت و بچه ها به آن سمت می رفتند.
اما اکنون مسئله این بود که از دهکده بیرون بیاییم و به جنگل عمیق برویم، از اطرافیان خطرناک جاده ها فرار کنیم، و از طریق جنگل مخفی از کنار روستای اینجا، و به محله ای دیگر برسیم.
صبح از قبل اینجا بود. خورشید به گونهای تماشا میکرد که گویی پشت قلههای نوک تیز کوهی در دوردستهایی که مگلنا فکر میکرد دنیا به پایان رسیده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای گرفتن فال نیت شمع , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، بازی میکند.
سپس پشت قله کوه دیگری ناپدید شد. دوباره به جلو نگاه کرد و در تمام پنجره های کوچک کلبه و در چشمان کودکان مبهوت نور خورشید را فرو برد. بار دیگر خورشید در پشت کوهی بلند و گرد، مخفیانه بازی کرد.
اما پس از آن حتی برخفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و گرفتن فال و نیت طلسم است.
درخشید، و فرشی درخشان از طلای نازک را بر سرتاسر پهنه پر از برف پهن کرد. – طلا را روی قلههای کوه و صنوبر سبز، و همچنین روی کاجها، طلا بر روی هر سوزن و روی تنهها که حالا قرمز طلایی میدرخشید، پخش کرد.
بی نظیر عالی بود بچه ها نه احساس خستگی می کردند، نه گرفتن فال نیت دل حتی گرسنگی. آنها هنوز روی لبه سورتمه نشسته بودند و طلوع و طلوع خورشید را تماشا می کردند.
حالا نه تنها می درخشید. آنها شروع به احساس گرما از آن کردند. مگلنا دستان مانکه را گرفت. او در درون، دور از روستا، نه مزرعه ای در چشم، احساس آزادی و شادی می کرد. آهنگ و آهنگ رقص در ذهن او بود.
او فقط می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است برقصد و با ریتم لهستانی با مانکه روی برف پرید.