یکشنبه ۲۸ مرداد ۰۳ | ۱۴:۴۶
۹ بازديد
اما برای روزها چیزی از زندگی قبلیاش به یاد نمیآورد، حتی نام خودش را. آیا تا به حال اینطور تحت تأثیر الیزا قرار گرفتهاید؟ با التماس به او نگاه کرد و با صدای آهسته زمزمه کرد: “بگذار بروم! لطفا اجازه بده!” “در یک لحظه، الیزا.” دستانش عصبی به هم گره شده بود و سبد و قیچی اش را در مسیری که جلوتر از او بود انداخته بود. مرد با نگاهی زیرکانه و در عین حال مهربان با دقت گرفتن فال چوب ابجد به چشمان او نگاه کرد.
به نظر می رسید که مجذوب نگاه او شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. “به من بگو عزیزم، آیا زندگی قدیمی خود را فراموش کرده ای؟” او پرسید. او زمزمه کرد.
دختر بیچاره! و تو سعی می کنی این راز پنهان گرفتن فال چوب ابجدی کنی و کسی از دردسرت باخبر نشود؟” ناگهان شروع کرد و از جا پرید و فریاد وحشت زد. او نفس نفس می زد: “تو می خواهی مرا به دام بیاندازی.” “میدونی اسم من الیزا پارسونز نیست. تو میخوای منو خراب کنی!” از موقعیتی که در گوشه باغ ایستاده بودند، با پرچین های بلند پشت خدمتکار، و آقای برک و لوئیز راه را در جلو بسته بودند.
شانس کمی برای فرار وجود داشت. اما او با وحشیانه به اطراف نگاه کرد، انگار می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت گرفتن فال چوب جدید , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است تلاش کند، که لوئیز جلو رفت و به آرامی دست الیزا را در دست خود گرفت.
او با لحن شیرین و دلسوزانه اش گفت: «آقای برک مرد خوبی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، عزیزم، و از تو خوب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب گرفتن فال چوب جمعه , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
اگر از او می ترسی او تو را آزار نخواهد داد.” الیزا در حالی که رفتار قدیمی خود را از سر گرفت و سرش را تکان داد گفت: “من – نمی ترسم.” کارآگاه نگاهی به لوئیز انداخت که فکر می کرد متوجه شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
آیا بریدن این گل های رز را تمام می کنید، آقای برک؟” او با لبخند پرسید. “من و الیزا به اتاقم می رویم. بیا عزیزم” و بدون اینکه منتظر جوابی بماند، دختری را که هنوز دستش در دستش بسته بود، به گرفتن فال چوب خط امتداد مسیر هدایت کرد. الیزا با کمال میل آمد. رفتار او در ابتدا کمی سرکش بود، اما وقتی لوئیز بدون مشاهده او را به سمت ورودی کناری و از پله ها بالا کشید، ملایم تر شد و به دختر دیگر اجازه داد بازوی او را بگیرد. لوئیز یک بار در اتاقش با خدمتکار عجیب و غریب در را قفل کرد و با لبخندی شاد به همراهش گفت: “الان ما کاملاً تنها هستیم و می توانیم.
با خیال راحت صحبت کنیم. عزیزم آن صندلی پایین را بگیر و من اینجا می نشینم.” الیزا اطاعت کرد و با حسرت به چهره زیبای دوست جدیدش نگاه کرد. لوئیز اعلام کرد: “تو بسیار زیبا هستی، الیزا؛ و من مطمئن هستم که به همان اندازه که زیبا هستی.” “پس باید در مورد خودت به من بگو، و اینکه آیا اینجا راضی هستی یا نه. از این زمان به بعد، من دوستت خواهم بود، میدانی، و تمام اسرار تو را حفظ میکنم؛ و تا جایی که بتوانم به تو کمک خواهم کرد. ” به نظر می رسید که این سخنرانی گیج کننده الیزا را تحت تاثیر قرار داد. از هشیاری تنشی که برایش عادی بود کمی آرام گرفت و با حالتی ملایم به دختر دیگر نگاه کرد. او پاسخ داد: «میترسم زیاد به من علاقهمند نشوید، اما من به یک دوست نیاز دارم، در واقع من به یک دوست نیاز دارم، خانم لوئیز!» “مطمئنم که این کار را می کنی.” “در ابتدا فکر می کردم که می توانم بدون یکی از این کارها بکنم. احساس می کردم باید تنها بایستم و اجازه ندهم هیچکس مشکوک شود. اما – من دارم گیج و گیج می شوم و نمی دانم بعد از آن چه کنم.” “البته که نه. در موردش بگو عزیزم.” “من نمی توانم، زیرا خودم نمی دانم.” او روی صندلی خود به جلو خم شد و با زمزمه ای اضافه کرد: “من حتی نمی دانم کی هستم! اما آن مرد، با لرز، سعی کرد مرا به دام بیندازد. او گفت که الیزا پارسونز را می شناسد، و هیچ چیزی وجود ندارد. الیزا پارسونز نامی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که من اختراع کردم. لوئیز با کمی سر تکان داد: فکر می کنم فهمیده باشم. “تو باید اسمی می داشتی، پس آن نام را گرفتی.” “بله. نمی دانم چرا این را به شما می گویم. سعی کردم همه چیز را با احتیاط پنهان کنم. و شاید اشتباه می کنم که اجازه می دهم این موضوع مرا نگران کند.
به نظر می رسید که مجذوب نگاه او شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. “به من بگو عزیزم، آیا زندگی قدیمی خود را فراموش کرده ای؟” او پرسید. او زمزمه کرد.
دختر بیچاره! و تو سعی می کنی این راز پنهان گرفتن فال چوب ابجدی کنی و کسی از دردسرت باخبر نشود؟” ناگهان شروع کرد و از جا پرید و فریاد وحشت زد. او نفس نفس می زد: “تو می خواهی مرا به دام بیاندازی.” “میدونی اسم من الیزا پارسونز نیست. تو میخوای منو خراب کنی!” از موقعیتی که در گوشه باغ ایستاده بودند، با پرچین های بلند پشت خدمتکار، و آقای برک و لوئیز راه را در جلو بسته بودند.
شانس کمی برای فرار وجود داشت. اما او با وحشیانه به اطراف نگاه کرد، انگار می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت گرفتن فال چوب جدید , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است تلاش کند، که لوئیز جلو رفت و به آرامی دست الیزا را در دست خود گرفت.
او با لحن شیرین و دلسوزانه اش گفت: «آقای برک مرد خوبی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، عزیزم، و از تو خوب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب گرفتن فال چوب جمعه , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
اگر از او می ترسی او تو را آزار نخواهد داد.” الیزا در حالی که رفتار قدیمی خود را از سر گرفت و سرش را تکان داد گفت: “من – نمی ترسم.” کارآگاه نگاهی به لوئیز انداخت که فکر می کرد متوجه شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
آیا بریدن این گل های رز را تمام می کنید، آقای برک؟” او با لبخند پرسید. “من و الیزا به اتاقم می رویم. بیا عزیزم” و بدون اینکه منتظر جوابی بماند، دختری را که هنوز دستش در دستش بسته بود، به گرفتن فال چوب خط امتداد مسیر هدایت کرد. الیزا با کمال میل آمد. رفتار او در ابتدا کمی سرکش بود، اما وقتی لوئیز بدون مشاهده او را به سمت ورودی کناری و از پله ها بالا کشید، ملایم تر شد و به دختر دیگر اجازه داد بازوی او را بگیرد. لوئیز یک بار در اتاقش با خدمتکار عجیب و غریب در را قفل کرد و با لبخندی شاد به همراهش گفت: “الان ما کاملاً تنها هستیم و می توانیم.
با خیال راحت صحبت کنیم. عزیزم آن صندلی پایین را بگیر و من اینجا می نشینم.” الیزا اطاعت کرد و با حسرت به چهره زیبای دوست جدیدش نگاه کرد. لوئیز اعلام کرد: “تو بسیار زیبا هستی، الیزا؛ و من مطمئن هستم که به همان اندازه که زیبا هستی.” “پس باید در مورد خودت به من بگو، و اینکه آیا اینجا راضی هستی یا نه. از این زمان به بعد، من دوستت خواهم بود، میدانی، و تمام اسرار تو را حفظ میکنم؛ و تا جایی که بتوانم به تو کمک خواهم کرد. ” به نظر می رسید که این سخنرانی گیج کننده الیزا را تحت تاثیر قرار داد. از هشیاری تنشی که برایش عادی بود کمی آرام گرفت و با حالتی ملایم به دختر دیگر نگاه کرد. او پاسخ داد: «میترسم زیاد به من علاقهمند نشوید، اما من به یک دوست نیاز دارم، در واقع من به یک دوست نیاز دارم، خانم لوئیز!» “مطمئنم که این کار را می کنی.” “در ابتدا فکر می کردم که می توانم بدون یکی از این کارها بکنم. احساس می کردم باید تنها بایستم و اجازه ندهم هیچکس مشکوک شود. اما – من دارم گیج و گیج می شوم و نمی دانم بعد از آن چه کنم.” “البته که نه. در موردش بگو عزیزم.” “من نمی توانم، زیرا خودم نمی دانم.” او روی صندلی خود به جلو خم شد و با زمزمه ای اضافه کرد: “من حتی نمی دانم کی هستم! اما آن مرد، با لرز، سعی کرد مرا به دام بیندازد. او گفت که الیزا پارسونز را می شناسد، و هیچ چیزی وجود ندارد. الیزا پارسونز نامی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که من اختراع کردم. لوئیز با کمی سر تکان داد: فکر می کنم فهمیده باشم. “تو باید اسمی می داشتی، پس آن نام را گرفتی.” “بله. نمی دانم چرا این را به شما می گویم. سعی کردم همه چیز را با احتیاط پنهان کنم. و شاید اشتباه می کنم که اجازه می دهم این موضوع مرا نگران کند.